خورشید نیمه‌جان

گل‌ها

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۵۹ ق.ظ | | ۰ نظر

رفته بودم بازار و کلی گل خریده بودم، دم عیدی، بوی گل تو خونه، آدمو مست می‌کنه. بلکه دل یکم بتپه. یه پیچ امین الدوله گرفتم. گذاشتم پشت طاقچه بیرونی پنجره، بریزه بره پایین، گل بده، جهانو بگیره. 

بگذریم، کل ایوون خاک شده بود. خودم کل خاک. در حیاط باز شد. پیل‌بابا بود. یاالله زد و پله‌ها رو اومد بالا.یه نگاهی به من کرد یه نگاهی به ایوون و یه بویی کشید و گفت: زای جان، تی دیل پر بیگیفته، آنقد گل فیگیفتی، مَشکه کودی خانه‌یا.

یه دستی کشیدم که پیشونی عرق نکردمو پاک کنم. 

- می دیل که هچ، کلا پر بیگیفتم.

پیل بابا عصاشو گذاشت کنار دیوار و چانچوشو آویزون میخ کرد. اومد لب ایوون، یه نگاهی به آسمون کرد و گفت: چی روزگاری بو، سده روزه ره، بوشوم دامان، اونه رو نرگس بیچئم، آدما مسته کوده. بوشوم روواره پیش، کوزه به دست آموئه آب بوبوره. نرگسانه بنه خو سینه سر. دیلبر جان، دیلبر جان، آسمان کویا ایسائی؟


نشست رو نرده ایوون، رو به من، گفت: زای جان، تی کاره بوکون، تی وسائل واچین، کلی حق سعی واسی بوکونی، شب ببسته، کاشالان ماله ره خواب دیندی. 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی